یه نگاه بهم کرد و گفت میدونی چی باعث میشه که بهت احترام زیادی بذارم؟ این که تو قوی ای. با این که اصلا بهت نمیاد. تو قوی ای و هرچیزی رو میگذرونی! هر بلایی که سرت میاد، هر اتفاقی که میفته ...تو میگذرونی و دوباره سر پا وای میستی!میدونی میخواستم چی بگم؟ میخواستم بگم این ربطی به این نداره که من قوی هستم یا نه. ربط به این که داره که خب؟ زندگی همینه دیگه. ما انتخاب نکردیم که کجا و با چه شرایطی متولد بشیم، انتخاب نکردیم که چه شرایط و امکاناتی برای رشد و زندگی کردن داشته باشیم، نمیتونیم همه ی روزو بشینیم غصه ی چیزایی رو بخوریم که باهاشون متولد شدیم و با ایده ال هامون نمیخورن...میدونید؟! من معتقدم که یه چیزایی دست ما نیست اره، ولی تو همون وضعیت موندن دست ماست. من قبلنا خیلی گریه میکردم. وقتی که یه ناملایمتی از یه جایی می رسید، وقتی دبیرستانی بودم، حساس بودم ولی الان..حس میکنم که یه چیزی من رو نگه میداره و اون امیده.شاید که حرف زدن از امید و روز های روشن، خیلی کلیشه ای باشه. ولی میدونید؟ همینه که من رو سرپا نگه میداره. همینه که نمیتونم...وقتی که داغونم، وقتی که خسته ام، وقتی که بریده ام، تایم زیا جایی نزدیک ِستاره ی ِ قطبـی...
ادامه مطلبما را در سایت جایی نزدیک ِستاره ی ِ قطبـی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 4shiningskyb بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1395 ساعت: 0:22